محل تبلیغات شما

نزدیکی‌های جزیره هرمز و اسکله شهید ذاکری که شدیم از دور ساحل زیبا و سبز همراه با قطرات باران جلوه نمایی می کرد به  اسکله که رسیدیم، بارون شدت گرفت و تردد رو قشنگ تر و مارو بهاری تر کرد. در مورد حمل و نقل توو جزیره باید بگم که در ابتدای خروجی اسکله موتوری های سه چرخی هستن که ساعتی 15000 تومن میگیرن و کل زیباییهای هرمز رو نشونتون میدن، این جزیره حدود 42 کیلومتره و با کمی کنکاش میشه 7-8 ساعته همه مناطقشو با توقف نیم ساعته دید و ظرف سه ساعت پیاده روی به نقطه آغاز برگشت.

 سواحل زیبا وجود آهوان و غزالها ،دلفین ها و لاک پشتها (لاک پشت دريايي آب هاي خليج فارس، از اواخر زمستان تا اوايل بهار، بر سواحل شنی وماسه‌های نرم جزيره هرمز تخم گذاری می‌کنه وحدود 50 روز بعد، بچه لاک پشت ها از کلبه های سفید وکوچیک خودشون به سمت دريا حرکت میکنن)، قلعه پرتغالی‌ها و کلیسای درون قلعه (دوران حاكمیت پرتغالی‌ها در منطقه جنوبی ایران)، جنگل‌های مانگرو یا حرا (حرا از گیاهان تیره شاه پسنده که دونه هاش روی درخت مادر رشد میکنه و نهال میشه و از درخت جدا شده و داخل مرداب می‌افتد این جنگل‌های همیشه سبز ، بدون نیاز به آب شیرین ادامه حیات میدن و گیاه اسطوره‌ای روییده شده از اشک چشم آدم رو بوجود میارن)، دره رنگین کمان، ساحل سرخ، دره مجسمه ها، دره سفید.گلگ و چند درخت).

هرمز رو نمیشه جزیره ثروتمندی نام گذاشت با اینکه معماری و رنگهای بیشماری روو توو دلش پنهون کرده و حدود 600 میلیون سال قدمت داره اما فقط چند سالیه که گردشگرا بهش سفر میکنن.

 نه مرکز خرید و نه هتل های مجلل اما ساحل های رنگینی داره، نقره ای و طلایی، دره های نمکی و صخره های سپید. دختران و ن جزیره برقع می پوشن و شلوارهای سوزن دوزی شده دارن و مردهاشون چهره بلوچی وهندی.مردمی مهربان و سواحل زیبا، چیزهایه که درهیچ هتل 5 ستاره ای نمی تونید پیداش کنید.

ابتدا تصمیم گرفتیم هیچهایک کنیم و راه افتادیم به سمت اولین خروجی که رسیدن به اولین مقصدمون و ساحل مفنق بود، بعد از حدود 30دقیقه پیاده روی متوجه شدیم که باید موتور سه چرخ کرایه کنیم. با یکی از سه چرخه ها(سیامک) 6000 طی کردیم. ازین سه چرخه ها که باندای کامپیوترو برداشته بود و با چسب به ستون سه چرخه وصل کرده بود، تا برای مسافراش آهنگ بندری بذاره.

از خواننده های معروف هرمزی پرسیدیم. سیامک می گفت خواننده های خیلی خوبی توو هرمز هست ولی برای ضبط موزیکاشون نمیتونن هزینه کنن و برن به استودیو توو بندر. برا همین کنسرتهای محلی میذارن و این میشه که صداهای گرم و دل نشین فقط در اجراهای زنده و تک و تو ضبط دستی بچه ها و موبایله میچرخه. توو مسیری که میومدیم از غار نمکی کوچیکی هم عبور کردیم که به دلیل کمبود وقت از دیدن اون منصرف شدیم.

بعد حدود 10 دقیقه رسیدیم به ورودی سنگی و کوهی ساحل مفنق. اولش تصور کردیم سیامک مارو وسط کوهها پیاده کرده و رفته،کوههای 60-70 متری صخره ای با رنگهای سفید و قرمز و خاکستری و رگه های سبز درختان ، مسیر پاکوبی در کمال خونسردی و با زبان بلند یک راهنما مارو سوق داد به سمت ساحل.

چند قدمی جلو نرفته بودیم که متوجه شدیم آب توو اون اطراف نیست .این شدکه وسایل رو سپردم به همراهان و راه افتادم به سمت اولین دکه که کنار غار نمکی بودو 10 دقیقه با ما فاصله داشت، لازم به ذکره که بگم بیشتر هزینه ما صرف خریدن آب شد (بطریهای نیم لیتری آب معدنی 1000 تومان).

 بعد از تهیه آب وقتی به همراهانم رسیدم چند تا پسر بچه نوجوون رو در حال گپ و گفت با همراهام دیدم .اونا هم باما هم مسیر شدن و 4 تا مسیر صعود و فرود رو طی کردیم تا نشانه هایی از ساحل دیدیم . بارون دیشب و چند روز اخیر زمین رو گل و لای کرده بود و حرکت کردن به کندی و سختی ادامه پیدا می کرد. بعد از عبور از چهارمین سر بالایی به ساحل نقره ای مفنق رسیدیم.

ساحلی زیبا بکر، آرام و صخره ای سیاره ای دیگه با کلی ناشناخته زیبا توو دلش که وقتی سکوت باشه از همه جا میشه صدای دریا رو شنید.

ساعت حول 3 بود که رسیدیم. کوهها و صخره هایی که ظرف چند دقیقه نمایان شدن و ازشون خبری نبود. .توو ساحل فقط یه چادر بود که بعد ها متوجه شدیم مربوط به آقا داوود بود.فردی بسیار عاقل و روشن بینه و چند وقتیه که با هزینه خودش اونجا کمپ کرده و ساحل و اطرافش رو به صورت رایگان پاکسازی میکنه و پس مانده های وسایل افراد رو جمع آوری میکنه و نمیذاره این طبیعت قشنگ و بکر آلوده بشه.

به قدری گرسنه بودیم که دیگه توانی برای ادامه نداشتیم وحدود 200 متری از کمپ آقا داوود عبور کردیم و یکی از ارتفاعهای اطراف رو مناسب چادر زدن دیدیم جاییکه شبیه تکه ای از سیاره مریخ نقره ای بود.

 برا چادر زدن بایدبه حد کافی از دریا فاصله گرفت آخه حدود 8 شب به بعدآب دریا با جزر و مد بالا میاد واگه نزدیک دریا باشید ممکنه وسطای شب دریا مهمونتون بشه یا صدای آب اونقد نزدیک باشه که تصور غرقاب شدن چادرتون توو آب تا صبح بیدار نگهتون داره.

روی زمین سنگلاخی با سنگهای نقره ای رو اندکی تسطیح کردیم.تازه متوجه شدیم که دو نفر جوون مهربان هم در 200 متری پایین ماچادر زدن.چادر رو برپا کردیم و با دو تا از آب معدنی ها چای درست کردیم، و تن ماهی و نون بربری تازه ای که گرفته بودیم ناهار حسابی خوردیم.کم کم نسیم ملایم و صدای زیبای نوازش آب به صخره ها شروع شد و ما گشت زنی ساحل رو برای فردا گذاشتیم و به خواب عمیقی فرو رفتیم.

صبح وقتی بیدار شدیم، اندک صبحانه ای خوردیم به سمت غرب ساحل حرکت کردیم. ساحل نقره ای با آب های شفاف و صدفهای حونی و گوشواره های رها با خاکهای نقره‌ای رنگ که با رنگ آفتاب بازی  میرقصه، گاهی پررنگ و کم رنگ‌،  گاهی به روشنایی آسمان‌ و گاهی به تیرگی شب مهتاب .

موسیقی خاك، آفتاب و رنگ.یکی از بهترین سواحل قابل لمس .

آب پایین اومده بود و می­شد به صخره کوچیکی که توو 50 متری مون بود رسید و ازش بالا رفت. خرچنگهای رنگارنگ روو اون صخره و مامن امنی که داشتن جلومونو گرفت که از صخره بالا بریم

ابتدا با همسایه هامون آشنا شدیم، زوج شمالی مهربانی که اگر کمک اونها توو رسیدن آب به ما نبود ما دوشب توو این ساحل اقامت نمی­کردیم.به مدت 3 ساعت کنار ساحل قدم زدیم.نمی­شد چشم از ساحل و خورشید و رقص آب برداشت.

 به صخره های بلندی رسیدیم که عده ای بالای اوون در حال عکاسی بودن و ما متعجب ازینکه چرا به اوون بالا بسنده کرده و به سمت ساحل نمیان(بعدن براتون این قسمت رو شرح میدم)، من و همراهانم از صدفهای کشیده شده به ساحل و مرجانهای یاغی تعدادی رو برداشتیم و به سمت چادر حرکت کردیم چون قصد نداشتیم بمونیم و کمبود آب موندن رو برای ما ناممکن میکرد.

تو مسیر برگشت یکی از اون دو زوج از یکی  همراهای من بپرسید اگه 20 لیتر آب داشته باشی چه میکنی، ما اول فکر کردیم از ما آب آشامیدنی می­خواد و گفتیم حتی 1 لیتر هم نداریم و به ما گفت اگه بهتون 10 لیتر بدم اینجا میمونید.

من و همراهانم اونقدر ذوق کردیم که نمیتونستیم حرف بزنیم. این شد که دو شب موندیم.

اونجا خبری از سوپر مارکت  و بوفه و خونه محلی نیست و اگه آب و غذا تمام بشه باید تا نزدیک ساحل رفت و منتظر قایق‌هایی شد که چند ساعت یکبار مسافر و بار حمل میکنن. البته ما فقط برای چای، ناهار و شام و صبحانه که در مجموع 1 لیتر می­شد نیاز به آب داشتیم و این شد که با خیال راحت به سمت کمپ اومدیم تا ناهار بخوریم و دوباره به ساحل گردیمون ادامه بدیم.

 ناهارمون تن ماهی و پنیر و نان بربری باقی مونده از صبحانه مون بود.نزدیکیهای عصر آسمان بی نظیر شد و کم کم مسافرهای جدید با قایق به سمت ساحل میومدن.فکر کنم فقط من و همراهانم از مسیر سنگلاخی و صخره ای اومده بودیم و باقی با قایق موتوری میومدن. از اون غروب و خشونت آرام فیلم و عکسهای زیبایی ثبت کردیم. سرعت باد کم کم زیاد می­شد و من وسه پایه ام نا آرام تر.

به سمت چادرمون برگشتیم و منتظر رسیدن دشت ستاره ها شدیم. شام مختصری خوردیم و روبه ایوان آسمون به نظاره نشستیم. تابلوی آسمانمون اندکی ابری شد و با لمس خواب در چشمانمون آسمان هم پرده ابرش رو رو ستاره هاش کشید و همه چی در آرامش فرو رفت.

صبح روز سوم بااین برنامه که به سمت دره مجسمه ها خواهیم رفت، صبحانه همیشگی و خوش طعم ساقه طلایی و چای و ارده شیره رو نوش جان کردیم و چادرهامون رو جمع کردیم و با خداحافظی از زوج شمالی مهربان و بخشنده به سمت بیرون ساحل و صخره های بلند حرکت کردیم و به نقطه شروع ساحل برگشتیم و با صحبت و راهنمایی کوله گردی، پیاده به سمت ساحل رنگین کمان و مجسمه ها و.که هرکدوم 10 دقیقه باهم فاصله داشت رفتیم.

مقصد بعدی دره رنگین کمان بود. توو این دره طیفی از رنگ‌های سرخ، نقره ای، سبز، زرد، ارغوانی و کنار همدیگه رو با ترکیبی چشم نواز میشه دید و در کنار اون انواع سنگ‌های تزیینی بسیار زیبا و درخشان هم حکم فرمای چشمان گردشگران میشه( بهشت زمین شناسی جهان).

به دلیل کمبود وقت به سمت دره مجسمه ها حرکت کردیم و با 10 دقیقه پیاده روی به اونجا رسیدیم. سنگ‌هایی در اشکال مختلف وشبیه به حیوان که هر فردی با قدرت تصویر سازی خودش می تونه اسمی بر اونها بذاره.

 سر گوسفند، اژدها در شکلهای مختلف، مرغ ، طاووس .فرسایش هزاران ساله باغ وحش طبیعی در دل کوههای سنگی به جای گذاشته. در انتها به پرتگاه بسیار عمیقی منتهی میشه که حدود38 متر بالاتر از سطح دریا است و سکوت مطلق در ساحل اون قابل درکه.

اگه یادتون باشه توو ساحل مفنق من از بالااآدمهایی رو دیدم و اعتراض کردم که چرا برای دیدن ساحل پایین نمیان و تازه الان متوجه شدم که این صخره همون صخره ایه که با همراهانم از کف ساحل مفنق دیده بودیم. در ادامه و بعد از گرفتن چندین عکس به سمت ساحل سفید و گلگ راهی شدیم و کوههای سفید برفی آهکی که خمیری شکل شده بودن، لحظه ای مارو ترک نمیکردن.

در ادامه به معدن خاک سرخ، رسیدیم که محلی ها از اون به عنوان ادویه روی نان هاشون استفاده میکردن، یا در طبخ ماهی ازش استفاده میشه، اما طعم خاصی نداره.کامیون کامیون از این خاک صادر می شه و این برداشت بی رویه بسار نگران کننده و تاسف باره.این خاکها رو برای صادرات آماده میکنن که قرار بوده 60 درصد سود صادرات خاک قرمز صرف آبادانی هرمز بشه اما

با کمی پیاده روی به ورودی ساحل دره سفید رسیدیم، به علت ریزش کوه مسیر تقریبن صعب العبور بود اما کمی تلاش مارو به ساحل صخره ای سفید و سرخ گون گلگ رسوند.

این ساحل کمی از زباله انباشته شده بود و دل انسان رو به درد میاورد. حوالی ساعت 4 بود که تونستیم کمپ کنیم. قایق سواری که همون حوالی بود خبر از بارون در شب و احتمال آب شستگی کوه رو داد و ما تا جایی که شد چادرمون رو محل مناسبی برپا کردیم و تنی به آب زدیم و با قرض گرفتن نان از همسایه ها ناهار مختصری خوردیم و شروع به عکاسی و ساحل گردی کردیم. در بین مسیر دوستان دوچرخه سوارمون رو دیدیم که 13 روز قبل حرکت کرده و ازتهران به مقصد هنگام و هرمز رکاب زده بودن.کمی گپ و گفت با دوستان و دل تنگی برای رکاب زدن عصر مون رو زیباتر کرد.

کم کم هوا روبه تاریکی میرفت و مابه سمت چادرمون برگشتیم .هوا نم نمک باریدن گرفت و ما درخواب نازی فرو رفتیم.

صبح تمام چادر خیس شده بود و از سوراخ کوچک و درزهای چادرم مقداری آب به داخل نفوذ کرده بود. ازونجایی که هوا نامساعد بود و برای تهران بلیط داشتیم کم کم وسایلمو رو جمع کردیم و با کمی سختی  چادرهارو بستیم و را افتادیم . هیچ قایقی توو اون هوا حرکت نمی کرد من و همراهام  و دو خانم گردشکر که به ما نان داده بودن از روی صخره ها به سمت خاک سرخ حرکت کردیم بارون به شدت تمام می بارید و با تماس یکی از اون خانمهای گردشگر با آشنای موتور دارشون ظرف 1 ساعت به اسکله رسیدیم و بلیط بندر رو تهیه کردیم باکمی انتظار قایق تند رو اومد سوار شدیم به سمت بندر عباس  کمی وقت داشتیم گشتی داخل بازار بند عباس زدیم تا وسایلی برای ناهار داخل قطار بگیریم و اومیدم روبروی اسکله حقانی تاکسی گرفتیم به سمت ایستگاه راه آهن بندر عباس،وقتی وارد کوپه شدیم دو خانواده تبریزی هم با ما هم کوپه بودن که اهل تبریز بودن و برای گدرش اومده بودن بندر پیش اقوامشون(کلی هم از ما پزیرایی کردن)قطار حرکت کرد کمی داخل راه روی قطار قدم زدیم و به طبیعت بیرون نگاه کردی غروب خورشید رو دیدیم و به کوپه برگشتیم تا بتونیم بخوابیم.بعد از خوردن شام خوابیدیم که نصفه شب من دندون درد شدیدی گرفتم که به طور کلی خواب رو از چشمام گرفت و متاسفانه داخل قطار موفق نشدیم قرص مسکن پیدا کنیم و اون شب رو به سختی در جای راحت گذروندم تا به تهران رسیدیم.

و سفر چند ورزه به جنوب ایران با کوله پشتی که شروع کرده بوریم  اتفاقهای خوب افتاد و با دوستان جدید آشنا شدیم و تجربیات جدیدی بدست آوردیم هم به پایان رسید.

 

 

ركابزني نوشهر به بوشهر(قسمت پنجم /خرداد ٩٨)

ركاب زني نوشهر به بوشهر (قسمت چهارم/خرداد ٩٨)

ركاب زني نوشهر به بوشهر(قسمت سوم/خرداد ٩٨)

رو ,ساحل ,آب ,کردیم ,سمت ,ای ,به سمت ,و با ,کردیم و ,و به ,بود و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هم‌تلاش